*****************************************
درسینما
پیرمردی عصازنان با همسرش وارد سینما شد کنترلچی از او پرسید آیاخانم
هم با شما است پیرمرد آهی کشید وگفت بله حدود شصت سالی میشود..
*****************************************
کیکمادر:پرویز خجالت نکشیدی کیک به این بزرگی را خوردی واصلا فکر خواهر کوچولوت نبودی
پرویز:چرا مامان اتفاقأ من همش به فکر خواهر کوچک ام بودم که مبادا سر برسه.
*****************************************
هزیان
پزشک: بیمار تبش خیلی شدید است آیا هزیان هم می گوید؟
پرستار: بله اتفاقا چند دقیقه قبل از این که شما تشریف بیاورید میگفت
الان عزرائیل می آید.
*****************************************
جیب
چرا دست کردی تو جیب رفیقت
آخه همیشه می گفت جیب من وتو نداره.
*****************************************
اعدامی
یک روز یک اعدامی رو می خواستند اعدام کنند ازش پرسیدن آخرین تقاضایت چیه
اعدامی گفت اینکه ولم کنید برم پی کارم.
*****************************************
سربابا بزرگ
بچه: مامان چرا سر بابا بزرک کچله
مادر:هیس خفه شو بچه بی تربیت اگه الان فهمیده باشه میدونی چقدر زشته.
بچه:مگه بابا بزرک تا حالا نفهمیده کچله.
*****************************************
از برکت کدوم
از یک ترک که کفش چرمی به پا داشت پرسید از برکت کدوم حیوان است که این کفشها را به پا داری
جواب داد خب معلوم دیگه از برکت بابامه.
*****************************************
سلام دوست عزیز
پست قشنگتو خوندم.
اگه دوست داشتی به سایت ماهم سر بزن.
اجرای مراسم نور افشانی ویژه جشن ها و عروسی ها
فروش محصولات نور افشانی مجاز تولید داخل
خوشحال میشویم شریک جشنهایتان بشویم.
سلام یه پیشنهاد توپ واست دارم آمارتو بترکونی
وبلاگ قشنگی داری حیف نیست آماره بازدید تو بالا نبری
یه سر به من بزن